گفتم آخ ... آخ ...
گفت استخوانست دیگر استخوان، سخت میشکند سخت، وقتی میشکند درد دارد ،درد،میفهمی !
تلخ ترین لبخند دنیا را زدم
گفت چقدر بی فکری! پاهایت را دراز کن باید دوباره گچ شود .
گفتم ولی...ولی ..
گفت غصه نخور زود جوش میخورد !
گفتم من...من ... قلبم شکسته است!
برای چند ثانیه قهقه ی خنده اش گوشم را آزار داد
به چشمانم زل زدو
گفت قلبست دیگر قلب، نرم میشکند نرم ،وقتی میشکند درد دارد، درد ،میفهمی!
سرم را تکان دادم بغض تمام وجودم را گرفته بود
گفت پاهایت را جفت کن !
محکم بایست محکم !
این تازه اول راهست...
گفت پاهایت را جفت کن ..
محکم بایست محکم!
متن خوبی بود،روان و با معنی.
خوبه که میشه رو پا های استخوانی سخت،محکم واستاد،فکر کن جای قلب و پاها عوض می شد،اون وقت دیگه هیچ راهی اول نداشت...
بهتر بود جمله ی جوش نمی خورد را ی جور آخر مطلب آورده بودی واسه اون قسمت قلب مثلا: گفتم .جوش نمی خورد قلب است قلب!
احسنت