پدر داشت روزنامه می خواند پسر که حوصله اش سر رفته بود پیش پدرش رفت و گفت : پدر بیا بازی کنیم پدر که بی حوصله بود چند تکه از روزنامه که عکس نقشه دنیا بود تکه تکه کرد و به پسرش داد و گفت برو درستش کن . پسر هم رفت و بعد از مدتی عکس را به پدرش داد. پدر دید پسرش نقشه جهان رو کاملاً درست جمع کرده از او پرسید که نقشه جهان رو از کجا یاد گرفتی؟ پسر گفت : من عکس اون آدم پشت صفحه رو درست کردم . وقتی آدمها درست بشن دنیا هم درست میشه
این داستان و همیشه دوست داشتم و اگر بلاگ اسکای لایک داشت هر رو ز برای خودم لایکش میکردم
سر مزار کشیشی تو مینوسوتا نوشته بودند که وقتی بدنیا اومدم میخواستم دنیا رو تغییر بدم وقتی کیمی بزرگتر شدم فهمیدم دنیا خیلی بزرگه تصمیم گرفتم کشورم و تغییر بدم وقتی بزرگتر شدم دیدم کشورم هم بزرگه بدین سبب خواستم شهرم و عوض کنم بزرگتر که شدم دیدم شهرم هم از توان من خارج حالا که دارم میمیرم به این کر میکنم که اگه از همون اول خودم واصلاح میکردم شاید میتونستم دنیا رو هم عوض کنم
ادما همیشه دوست دارند لقمه گنده تر از دهنشون بردارند ووقتی متوجه این موضوع میشند یا لقمه وارد دهان نمیشه یا هضم نمیشه خوبه ادم بلند ژرواز باشه خوبه به دوردست ها فکر کنه ولی نه اینکه نردبون ترقی رو ۳ تا ۳ تا بژره چون احتمال داره سر بخوره بیاد پائین
نوشته اید دوست داشتید معمار باشید تا بدست اوردن راحت باشه یادتون باشه هیچ چیز راحت بدست نمی اید مگر اینکه تلاشی در خور همون مورد انجام بدید گاهی میشه راحت بدست اورد و راحت تر از دست داد مثل عشق های امروزی با یه نگاه عاشق میشن با یه نگاه دیگه عاشق یکی دیگه
خیلی حرف زدم بعدا میبینمتون راستی من داستان کوتاه تو وبلاگم کژی ژیست میکنم خواستید دل تنهاییتان تازه شود سر بزنید خدا نگهدار
یک روانشناس
دوشنبه 8 خردادماه سال 1391 ساعت 10:40 ب.ظ
دلگیر نشو از ادمها؛ سالهاست که به هوای بارانی میگویند- خراب!
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
این داستان و همیشه دوست داشتم و اگر بلاگ اسکای لایک داشت هر رو ز برای خودم لایکش میکردم
سر مزار کشیشی تو مینوسوتا نوشته بودند که
وقتی بدنیا اومدم میخواستم دنیا رو تغییر بدم وقتی کیمی بزرگتر شدم فهمیدم دنیا خیلی بزرگه تصمیم گرفتم کشورم و تغییر بدم وقتی بزرگتر شدم دیدم کشورم هم بزرگه بدین سبب خواستم شهرم و عوض کنم بزرگتر که شدم دیدم شهرم هم از توان من خارج حالا که دارم میمیرم به این کر میکنم که اگه از همون اول خودم واصلاح میکردم شاید میتونستم دنیا رو هم عوض کنم
ادما همیشه دوست دارند لقمه گنده تر از دهنشون بردارند ووقتی متوجه این موضوع میشند یا لقمه وارد دهان نمیشه یا هضم نمیشه
خوبه ادم بلند ژرواز باشه خوبه به دوردست ها فکر کنه ولی نه اینکه نردبون ترقی رو ۳ تا ۳ تا بژره چون احتمال داره سر بخوره بیاد پائین
نوشته اید دوست داشتید معمار باشید تا بدست اوردن راحت باشه
یادتون باشه هیچ چیز راحت بدست نمی اید مگر اینکه تلاشی در خور همون مورد انجام بدید گاهی میشه راحت بدست اورد و راحت تر از دست داد
مثل عشق های امروزی با یه نگاه عاشق میشن با یه نگاه دیگه عاشق یکی دیگه
خیلی حرف زدم بعدا میبینمتون
راستی من داستان کوتاه تو وبلاگم کژی ژیست میکنم
خواستید دل تنهاییتان تازه شود سر بزنید
خدا نگهدار
دلگیر نشو از ادمها؛ سالهاست که به هوای بارانی میگویند- خراب!