منبع:
در روزگاری که لبخند آدمها به خاطر شکست توست ، برخیز تا بگریند. "کوروش کبیر"
به خانه دل که می رسم هیچ گردی نیست ، غباری نیست . تار عنکبوتی هم نیست.
فقط توئی،
مثل همان روز اول زیبا ، پاک ، دوست داشتنی و تازه ! تا ابد تازه !
منبع:
آسمان، آبی تر،
آب آبی تر.
من در ایوانم، رعنا سر حوض.
رخت می شوید رعنا.
برگ ها می ریزد.
مادرم صبحی می گفت: موسم دلگیری است.
من به او گفتم: زندگانی سیبی است، گاز باید زد
با پوست.
زن همسایه در پنجره اش، تور می بافد، می خواند.
من «ودا» می خوانم، گاهی نیز
طرح می ریزم سنگی، مرغی، ابری.
آفتابی یکدست.
سارها آمده اند.
تازه لادن ها پیدا شده اند.
من اناری را، می کنم دانه، به دل می گویم:
خوب بود این مردم، دانه های دلشان پیدا بود.
می پرد در چشمم آب انار: اشک می ریزم.
مادرم می خندد.
رعنا هم.
و بدانیم اگر کرم نبود ، زندگی چیزی کم داشت. و اگر خنج نبود ، لطمه میخورد به قانون درخت. و اگر مرگ نبود دست ما در پی چیزی می گشت.
منبع:
تو کجایی سهراب...؟
آب را گل کردند،چشم ها را بستند و چه با دل کردند...
صبر کن سهراب...!
قایقت جا دارد...؟
من هم از اهل زمین دلگیرم...!
منبع:ناشناس
چشم هایمان را خوب باز کنیم و
گوش هایمان را نیز،
قطعآ در این دنیا چیزهایی فراتر از روزمره گی برای دیدن و شنیدن وجود دارد.