دل نوشت

امید است که کامیاب شویم

دل نوشت

امید است که کامیاب شویم

این روزها دلم برایم خودم تنگ شده است .دلم میخواهد یکجا که هیچ کس نباشد و فقط خودم باشم و خود خودم بروم و تنها باشم و با خودم خلوت کنم .دلم مبخواهد یه جایی بروم خالی از نگاه های مردم خالی از حرفهایش و نگرانی هایشان و افسوس خوردن هایش و حتی ..... .. و حتی دوست داشتنشان .میخواهم بروم و پیدا کنم خودم را .ببینم کجا جا مانده است و کجا گمش کردم اما افسوس  

نمیگذارند 

نمیگذارند

ویرانگر

آنچه که ویرانمان میکند روزگار نیست حوصله های کوچک و آرزوهای بزرگ است

.......؟؟

بچه که هستی از تقاشیهات هم میتونن به روحیاتت و مشکلاتت پی ببرن............ 

اما بزرگ که میشی از حرفهایت هم نمیفهمند توی دلت چه خبره

دل نوشت

دار بزن خاطرات کسی را که تورا دور زده  

حالم حوب است  

اما 

گذشته ام درد میکند

زندگی

سر سری رد شو  و زندگی کن  {دقت  }

{:د 

ق 

ت  }

 میدهد.

نگران

دل نگران بزرگ شدنم بیش از این هستم ..........................

پاییز

هی ی ..................  

پاییز!...............  

ابرهایت را زودتر بفرست  

شستن این گرد غم از دل من چند پاییز باران میخواهد  

و باز هم دلتنگی

گاهی دلت از سن و سالت می گیرد......
میخواهی کودک باشی.......
کودک به هر بهانه ای ، به آغوش، غمخواری پناه می برد.........
و آسوده اشک می ریزد..........
بزرگ که باشی.........
باید بغض های زیادی را بی صدا دفن کنی ..

نکته

سعى کنید استاد تغییر باشید ، نه قربانى تقدیر .

کودکی

ما سه چیز را در دوران کودکی جا گذاشته ایم:

شادمانی بی دلیل

دوست داشتن بی دریغ

کنجکاوی بی انتها

میترسم

دیروز، پینوکیو آدم شد
و امروز ، آدمها پینوکیـو !
من از عاقبت مادربزرگ می ترسم
اگر فردا ، شنل قرمزی گرگ شود .. .

این روزها

این روزها...
تلخم!
تلخ...
تلخ می نویسم...
تلخ فکر می کنم...
...
این روزها...
دست برداشته ام از توجه بی وقفه به حضور آدم ها...!
پرهیز می کنم از ثبت وجودهایی که ماندگاری ندارند!
این روزها...
تلخ تر از همیشه...
از همه ی آدم ها بریده ام!

.........................

دست های کوچکش

به زور به شیشه های ماشین شاسی بلند حاجی می رسد

التماس می کند : آقا... آقا "دعا " می خری؟

و حاجی بی اعتنا تسبیح دانه درشتش را می گرداند

و برای فرج آقا "دعا " می کند

دل

میان من و دل، شکــــرررررآب است ؛ شکــــرررررآب ......

خواب خوش دلتنگی

دوش دیدم به دستم  پیاله بود........................................  

دیدمش دوش به خوابی خوش .  

ناباورانه به خوابم آمد و هرچه بیشتر من از خوشحالی گریه می کردم اوبیشتر خنده های همیشگیش را به رخم میکشید .هیچ کس جز من نمیدانست دیگر نیستی !!!!!!!اما الان هستی!!!!!!!!!!!!!!چرایش را نمیدانم  

چه قدر خوابم بارانی شد از حضورت و شبنم هایش به روی گونه هایم وقت بیداری ..........  

راستی ساحل ؟؟!!!!!!!!!!!به تو چیزی میگفت نم نم  بی آنکه من بدانم .....

نکته

خودت رو بپوشان اینجا با نگاه
 
باردارت میکنند..

دروغ

گاهی دروغ همان کاری را میکند که یک کبریت با انبار باروت میکند ...

تنهایی

تنهایی ام را با هیچ کس تقسیم نخواهم کرد ... یک بار تقسیم کردم چندین برابر شد ...... 

تنهایی

تنهایی را بلندترین شاخه درخت خوب میفهمد. انگار بزرگ شدن و اوج گرفتن دلیل تنهاییست . 

راستی !خدا از بزرگی تنهاست  یا از تنهایی بزرگ؟؟؟!!!!!....