دل نوشت

امید است که کامیاب شویم

دل نوشت

امید است که کامیاب شویم


یادمان باشد وقتی کسی را به خودمان وابسته کردیم!
در برابرش مسئولیم…
در برابر اشکهایش،
شکستن غرورش،
لحظه های شکستنش در تنهایی و لحظه های بی قراریش…
و اگر یادمان برود!
در جایی دیگر سرنوشت یادمان خواهد آورد،
و این بار ما خود فراموش خواهیم شد...


عاشق نمی شوم ،وتوهرچه بگویی "قشنگ" نمی فهمم ...
تقصیر تو نیست ... اصلن تقصیرِ تو نیست ...
گم کرده ام ...
تعبیر عاشـقانه ی اشکال را گم کرده ام ...


حالا دیگر چیزهایی می دانم ، از بعضی چیزها سر در می آورم. می دانم که آنچه ادمهارا بیش و کم زیبا جلوه می دهد نه لباس و جامه است ، نه بزک ، نه سرخاب و سفیدآب ، نه زیورآلات و نه حتی نادرگی .می دانم چیز دیگری است ، چه چیز ، نمی دانم ، ولی می دانم همانی نیست که ما می پنداریم.


آستین  ِ  همّت َم  پاره  شده ...

                          کمر  ِ  خدمت  به  خلق َم  درد  می کند ...

امید به خدا ،تمام هستی من

 وقتی همه در ها به روت بستست وقتی ی جایی برات درو باز می کنه میگه بفرمایید .اون وقته که دلت می خواد تو دستای خدا ذوب بشی  اون وقته که می فهمی یکی هست که تو شرایط سخت هواتو داره اون وقته که دیگه تنهایی معنا نداره ...

تنهایی

تنهایی ام را با هیچ کس تقسیم نخواهم کرد ... یک بار تقسیم کردم چندین برابر شد ...... 

الهی

الهی ،

امشب شب قدر است همه قرآن به سر میکنند ، من را توفیق ده که قرآن به دل کنم !

الهی ،

توفیقم ده که یک بار " استغفرالله و اتوب الیه " بگویم ، که هنوز از گفتن آن شرم دارم.

الهی ،

از سجده کردن شرمسارم و از سر از سجده برداشتن" شرمسارتر.

الهی ،

اگر ستّار العیوب نبودی ، ما از رسوایی چه میکردیم ؟


بر گرفته از الهی نامه علامه حسن زاده املی

بچه ها من و ساحل یادتون نره

بغض حوا

حوا که بغض دارد هیچ چیز آرامش نمی کند ...

حتی اگر اجازه ی چیدن سیب را به او بدهند...

مگر آغوش آدم... 

ما روانشناسان نمیدانیم فرضیه هامان را بر چه پایه ای استوار کنیم!

عجب تناقضی است!

همه جا صحبت از انفجار جمعیت است

و همه کس حس تنهایی را فریاد می زنند!!

کمک

من آن آسمانی ام که تا خرخره در گل گیر کرده ام...

یک روز واقعی با آدم های دوست داشتنی

بعضی وقتا خیلی حال میده با دو تا بچه ی فسقلی  پاشی بری بیرون بگردی و بعد هم یک کافی شاپ لوکس ببریشونو اونجارو کلی بهم بریزن .اونوقته که میشه سادگی و صداقت و از بین آدما پیدا کرد .صداقت و ساده گی که خودشو زیر صدتا نقاب قایم کرده ...

خسته شدم..

دیگرخسته شدم؛من خدای خود را نمیخواهم-تو را میخواهم ای خدای محمد(ص)

قران

قرآن کتابی است که نام بیش از 70 سوره اش از مسائل انسانی گرفته شده است
و بیش از 30 سوره اش از پدیده های مادی و تنها 2 سوره اش از عبادات! آن
هم حج و نماز !
کتابی است که شماره آیات جهادش با آیات عبادتش قابل قیاس نیست...
این کتاب از آن روزی که به حیله دشمن و به جهل دوست لایش را بستند، لایه
اش مصرف پیدا کرد و وقتی متنش متروک شد، جلدش رواج یافت و از آن هنگام که
این کتاب را ــ که خواندنی نام دارد ــ دیگر نخواندند و برای تقدیس و
تبرک و اسباب کشی بکار رفت، از وقتی که دیگر درمان دردهای فکری و روحی و
اجتماعی را از او نخواستند، وسیله شفای امراض جسمی چون درد کمر و باد
شانه و ... شد و چون در بیداری رهایش کردند، بالای سر در خواب گذاشتند
وبالاخره، اینکه می بینی؛ اکنون در خدمت اموات قرارش داده اند و نثار روح
ارواح گذشتگانش و ندایش از قبرستان های ما به گوش می رسد،

                                          ***

پ.ن : قرآن ! من شرمنده توام اگر از تو آواز مرگی ساخته ام که هر وقت در کوچه
مان آوازت بلند می شود همه از هم می پرسند " چه کس مرده است؟ "

چه غفلت بزرگی که می پنداریم خدا ترا برای مردگان ما نازل کرده است .

قرآن ! من شرمنده توام اگر ترا از یک نسخه عملی به یک افسانه موزه نشین
مبدل کرده ام .

یکی ذوق می کند که ترا بر روی برنج نوشته،‌ یکی ذوق میکند که ترا فرش
کرده ،‌یکی ذوق می کند که ترابا طلا نوشته ، ‌یکی به خود می بالد که ترا
در کوچک ترین قطع ممکن منتشر کرده و … آیا واقعا خدا ترا فرستاده تا
موزه سازی کنیم ؟

قرآن! من شرمنده توام اگر حتی آنان که تو را می خوانند و ترا می شنوند ،‌
آن چنان به پایت می نشینند که خلایق به پای موسیقی های روزمره می نشینند
.. اگر چند آیه از تو را به یک نفس بخوانند مستمعین فریاد می زنند ”
احسنت …! ” گویی مسابقه نفس است …

قرآن !‌ من شرمنده توام اگر به یک فستیوال مبدل شده ای حفظ کردن تو با شماره صفحه ،

‌خواندن تو آز آخر به اول ،‌یک،‌یک معرفت است یا یک رکورد گیری؟ ای کاش آنان
که ترا حفظ کرده اند ، ‌حفظ کنی ، تا این چنین ترا اسباب مسابقات هوش
نکنند .

خوشا به حال هر کسی که دلش رحلی است برای تو .

آنان که وقتی ترا می خوانند چنان حظ می کنند ،‌ گویی که قرآن همین الان
به ایشان نازل شده است. آنچه ما با قرآن کرده ایم تنها بخشی از اسلام است
که به صلیب جهالت کشیدیم. 

دکتر شریعتی

آنقدر نیامدیم که آمدنمان؛ مترادف شد با رفتنشان!

وقتی که جنگ شد؛ شهیدان به آسمان رفتند و ستاره شدند-  

ما اما در زمین ماندیم و ستاره ها یکی یکی از دوشمان افتادند...

توت

دلم برای درخت توت سالخورده قدیمی خانه پدر بزرگ تنگ شده،یادت می آید چه حرفها برای گفتن داشت ؟یادت می آید صدای قهقه ها تا کجا میرفت؟ زیر شاخه های ایستاده اش تا سقف آسمان  یادت می آید چه محبت ها جاری بود ؟چه قدر برایمان توت میریخت و ما با چه شادیی توت ها را با ماهی های حوض قسمت میکردیم!

 

پ.ن :دلم برای  همه ی اون روزها ،آدمهاش،خودمون تنگ شده...

ای علی

یا علی!

مرا نشناخته عاشق خود کرده ای ...

ترسم اگر خوبی های بیشمارت را بخوانم یا علی!

در عجبم!

اگر با دشمنانت که اینچنین حقت را پایمال می کنند مدارا کنی ...




خستگی

اعتراف می کنم که همه ی ما ازنافرمانی خدا خسته ایم ...

دلم کمی بندگی می خواهد!