دلم برای درخت توت سالخورده قدیمی خانه پدر بزرگ تنگ شده،یادت می آید چه حرفها برای گفتن داشت ؟یادت می آید صدای قهقه ها تا کجا میرفت؟ زیر شاخه های ایستاده اش تا سقف آسمان یادت می آید چه محبت ها جاری بود ؟چه قدر برایمان توت میریخت و ما با چه شادیی توت ها را با ماهی های حوض قسمت میکردیم!
پ.ن :دلم برای همه ی اون روزها ،آدمهاش،خودمون تنگ شده...
انگار خاطرات قدیمیمان سال هاست که مرده اند وکسی به دیدارشان نمی رود...
دنیا ما را اسیر چه کرده ...
بازیچه ی دست خودش!
لحظه های ناب بودند که به سرعت فراموش شدند...
سال هاست که اون لحظه هارو تجربه نکردیم...
درخت توت خانه ی پدر بزرگ سالهاست که خاکستری شده
مرسی عزیز
هیچ توجه کردین مزه میوه های قدیمی مثل همین توت هم عوض شدن؟! یادش بخیر!!!
برای چند ثانیه مرا به کودکی هایم بردی...
دلم به اندازه ی تمام توت های حیاط قدیمی پدربزرگ تنگ است!
میدانستی منم دلم برای تو تنگ شده