امروز صدای شکسته شدن غرور و شخصیت و دلم رو با گوشهای خودم شنیدم!
چطور بعضی ها به خودشون اجازه میدن به همین راحتی شخصیت یکی رو جلوی بقیه زیر پا له کنند؟!
چرا ما آدمها یادمون میره اگر روی صندلیی نشسته ایم که یه عده زیر دست داریم این صندلی به ما وفا نداره و یه روز میاد که ممکنه ما زیر دست همون افراد بشیم؟
اصلاً گذشته از اون مگر خود ما زیر دست خدا نیستیم؟ چرا گاهی این موضوع یادمون میره؟ آیا کسی هست که دوست داشته باشه صدای داد خدا(که بالادست همه است) رو بشنوه؟
یادمون باشه دنیا دکاً دکاست!
واای نگو تنم لرزید ...
صدای داد خدا...
منم وقتی دو تا هواپیما را اشتباها به یک ارتقاع فرستادم که روی یک نقطه همدیگر را قطع در یک ساعت مشخص می کردند وقتی صداشون کردم جواب ندادند صدا کردم جواب ندادند صدای پاره شدن بند دلم را به وضوح شنیدم
کارمند برج مراقبت
واااااااااای! این دیگه خیلی وحشناکه. تن منم لرزید! حالا چی شد؟ تونستین نجاتشون بدین؟
چشمهایشان رابسته اند
خواب میبینند
.
.
.
همین روزها بیدار میشوند!
خدا کنه وقتی بیدار میشن واسه ما دیر نشده باشه عزیزم!