می دانی یک وقت هایی باید روی یک تکه کاغذ بنویسی تـعطیــل است و بچسبانی پشت شیشه ی افـکارت باید به خودت استراحت بدهی دراز بکشی دست هایت را زیر سرت بگذاری به آسمان خیره شوی و بی خیال ســوت بزنی در دلـت بخنــدی به تمام افـکاری که پشت شیشه ی ذهنت صف کشیده اند آن وقت با خودت بگویـی بگذار منتـظـر بمانند !!!
زنده یاد حسین پناهی
اجازه ... ! اشک سه حرف ندارد ... ، اشک خیلی حرف دارد!!!
پــرنــده ای کـــه بـال و پــرش ریختــه بـــاشد ...
مظلـومیت خـاصـی دارد .
بــاز گذاشتن در قفسش تـــوهینــی است بـــه او
در قفس را ببنـــد...!
تــــا زنـدان دلیل زمین گیر شدنش بــــاشد
نـــه پـــر و بــال و ریختــــه اش..
چه شب های قدری است شب هایی که در کنار یکدیگر هستیم...قدر....قدر مهربانی ...قدر با هم بودن قدر روز و شب های خدا... قدر زندگانی...این ها هرکدام قدری دارند...بیایید همه اشان را احیا بگیریم...
اینجا زمین است ساعت به وقت انسانیت هنوز خواب نیست
در شبهای قدر باتمامی دلخواسته های خود آرزو کنیم و از خداوند رحیم شفای همه ی مریضایی را طلب نمائیم که منتظر استجابتند
که خداوند ارحم الراحمین است.
همان هایی که بوی ناب آدمیت می دهند ******* و ما باور داریم که شما از همانهائید
چه سعادتیست وقتی که برف میبارد دانستن اینکه تن پرنده ها گرم است
خدا چقدر بزرگ است که حتی وقتی در دل می نشنید جایی برای خیلی چیزها باقی نمیگذارد:
برای بدی، برای بی رحمی، برای ظلم و حتی برای بی کسی و دلتنگی!
این روزها "بــی" در دنیای من غوغا میکند!
بــیکس ، بــیمار ، بــیزار ، بــیچاره بــیتاب ، بــیدار ، بــییار ،
بــیدل ، بـیریخت،بــیصدا ، بــیجان ، بــینوا..
بــیحس ، بــیعقل ، بــیخبر ، بـینشان ، بــیبال ، بــیوفا ، بــیکلام
،بــیجواب ، بــیشمار ، بــینفس ، بــیهوا ، بــیخود،بــیداد ، بــیروح
، بــیهدف ، بــیراه ، بــیهمزبان
بــیتو بــیتو بــیتو......
بیچاره مرغ ...
بیچاره زمین ...
بیچاره همه چیز...
نا خواسته گرفتار قیمت شده اند..
یادشان رفته که خدا اصلآ آن ها را برای چه آفریده است ،
آن ها هم مثل ما فراموش شدگان خاک اند....
به او بگویید یا من اسمه دوا و ذکره شفایش رابه من ثابت کند.بدون اینکه بخواهد به من بگوید تو حکمتش را نمیدانی !تو قسمتش را نمیدانی!تو از خداییم نمیدانی!تو نمی فهمی ! اینجوری برایش بهتر است !و هزاران دلیل بی خود دیگر.....................من اینک فقط برای بار دوم شفایش را و شاید معجزه اش را میخواهم .اینک نزدیک به یک سال میشود از بار اول که ناباورانه یقینم را مسخره کرد میگذرد ...................
پی نوشت:برای مریض من دعا کنید .
(بر و بچ آشنا دل نوشت نگران نشوید شما او را نمیشناسید اما دعایش کنید ]
دلم با هر بار دیدنش تا مدتها بارانی میشود و میگرید
قدیما آدما به پای هم پیر می شدن و این روزها از دست هم پیر میشوند
خدا برای تو کارهایی انجام داده که خود تو میدانی و من نمیدانم چیست؛ چیزی که من میدانم این است که چرا نگران فردا باشیم؟
آنکس که همه عمر از ما مراقبت کرده است؛آیا فردا مراقبت نخواهد کرد؟!
و باز شعبانی دیگر آمد، شعبانی که نیمه اش را باید بی حضور خودت جشن بگیریم!
آخر کجای دنیا دیده ای میلاد کسی را بی حضور خودش جشن بگیرند؟
چند سال باید چشم به راهت بدوزیم تا شمع های کیک تولدت را خود خاموش کنی؟
راستی...
موقع خاموش کردن شمع هایت چه آرزو میکنی؟؟؟!!!
خداوند مطلق است؛بی جهت است...این تویی که در برابر او جهت میگیری...
صدها و هزارها سال است که همه مردم به امید فردای بهتر بچه می زایند و امیدوارند که بچه هاشان فردای بهتری داشته باشند!
روزها؛ هفته ها و ماهها میگذرد و این آورنده ی فردای بهترِ- از راه نمیرسد!!!