این روزها صداقت را به چه قیمت میفروشند؟!
و دل شکسته چه کم خریدار دارد!
این روزها مردانگی را در چه می بینند؟!
و چه افتخار می کنند به نامردیشان!
این روزها مگر عاشقانه زیستن سخت است؟!
و اشکها را روانه کردن چه آسان شده است!
این روزها...........
بگذار واژه ها را به درد آورم
از درد هایی که همیشه درد می مانند
از خاطراتی که دیگر تکرار نمی شوند
از صداهایی که دیگر شنیده نمی شوند
از چهره هایی که دیگر دیده نمی شوند
چقدر دلم تنگ است برای بودنت...
اما در نبودنت ،
باور کن صدایت هر روز به من سر می زند
نگاه هایت را می بینم
همه ی این ها را باور کن...
کاش بودی و می دیدی که دلم واقعآ برایت تنگ شده
کاش اشک چشمانم را می دیدی و باور می کردی که دوست داشتنت صادقانه بود در دل
ما همیشه صداهای بلند را میشنویم،پر رنگ ها را میبینیم،سخت ها را می خوانیم! غافل از اینکه خوب ها آسان می آیند،بیرنگ می مانند و بی صدا می روند.
منبع:ناشناس
چه صدایی خوشتر از این است که هر روز در گوشم زمزمه می کنی: "همیشه با منی!" ؟
با هر نفسم و با هر تپش قلبم...
چگونه می توان زمزمه های مهربانیت را نشنیده و تمامی الطافت را ندیده گرفت؟
اما باز امیدم به الطاف همیشگی تو خواهد بود.
پس دستم را هرگز رها مکن!
تو نگاهم کردی عاشقانه،
اما باز من نگاهم به دور دستها دوخته شده بود تا شاید ببینمت.
چشمهای من همیشه منتظر نیم نگاهی از سوی توست،
بی خبر آنکه تو نگاهت را حتی لحظه ای از من برنگردانده ای!
و من چقدر حقیرانه معجزات زندگیم را پشت سر می گذرام و نمی بینم...
نمی بینم آغوش همیشه بازت را
و باز به دنبال معجزه و آغوش گرمت هستم!
بد بینی ی نوع آفت که اگه چشمی بد بین باشه به روی حقایق کاملن بسته میشه!
کاش ی عینک هم می اومد به اسم خوش بینی!!