دل نوشت

امید است که کامیاب شویم

دل نوشت

امید است که کامیاب شویم

هوای دو نفره

 

هوای دو نفره داشتن نه ابر میخواهد...

نه باران ، نه یک بعد از ظهر پاییزی !

کافیست حــــواسمان به هم باشد . . . !

 


من هرگز نخواستم که از عشق ، افسانه یی بیافرینم .
باور کن .
من می خواستم که با دوست داشتن زندگی کنم – کودکانه و ساده و روستایی .

بار دیگر شهری که دوست می داشتم - نادر ابراهیمی

فریاد بی صدا

زندگی بدون عشق مرگ تدریجی یک احساس است.آیا این جنایت است یا خیانت به یک احساس ... 

 

منبع:هم وبلاگی

احساس بی احساسی

کاش می شد یک بار دیگر ببعضی از احساسات گذشته مان تکرار می شد .احساس می کنم  این روزها شده ام یک عروسک بی احساس... 

 

منبع:هم وبلاگی


چندین سال است ک کودکیم را گذاشته ام توی صندوقچه ی قدیمی خانه ی مادربزرگم در شهری دیگر، آن جایی ک هنوز زمستان ها برف می بارید و فصل های زیادی رو شانه هایم جاری بود، در راه برگشت ب فکر تمام روزهایی بودم ک بزرگ می شوم و زندگی هنوز قدر شنیدن بوی نان تازه و قدر گرمای همان نان صمیمی خواهد ماند .. گاهی ب این فکر می کنم ک شاید اصلن همه ی آن چیزهایی ک کودکیم بودند واقعیت نداشتند، تنها عروسک موطلایی ئی ک کف دست هایش را فشار می دادم و گریه می کرد و مدام گریه می کرد، تمام وقت هایی ک دوستش داشتم و برای موهای طلایی و لپ های سرخش می مردم؛ گریه می کرد؛ واقعی بود. کودکی برای من همینقدر بود .. قد همین عروسک؛ قدر همه ی گریه ها و چند تایی لباس گلدار و چند تایی دفتر نقاشی .

حالا چهل و نه کیلو تنهایی؛ صدو شصت و دو سانتی متر سایه را دنبال خودم می کشم .. ذهنم ماهی ئی است ک از تنگ بیرون افتاده این روزها ..


ماهی شما همیشه زنده باد

سال نو مبارک


عاشق نمی شوم ،وتوهرچه بگویی "قشنگ" نمی فهمم ...
تقصیر تو نیست ... اصلن تقصیرِ تو نیست ...
گم کرده ام ...
تعبیر عاشـقانه ی اشکال را گم کرده ام ...


حالا دیگر چیزهایی می دانم ، از بعضی چیزها سر در می آورم. می دانم که آنچه ادمهارا بیش و کم زیبا جلوه می دهد نه لباس و جامه است ، نه بزک ، نه سرخاب و سفیدآب ، نه زیورآلات و نه حتی نادرگی .می دانم چیز دیگری است ، چه چیز ، نمی دانم ، ولی می دانم همانی نیست که ما می پنداریم.

انسان یا شیطان

شیطان نشسته بر بساط صبحانه و آرام لقمه برمیداشت! گفتم: ظهر شده، هنوز بساط کار خود را پهن نکرده ای؟ بنی آدم نصف روز خود را بی تو گذرانده اند! شیطان گفت: خود را بازنشسته کرده ام. پیش از موعد!! گفتم: به راه عدل و انصاف بازگشته ای یا سنگ بندگی خدا به سینه می زنی؟ شیطان گفت: من دیگر آن شیطان توانای سابق نیستم. دیدم انسانها، آنچه رامن، شبانه به ده ها وسوسه پنهانی انجام میدادم روزانه به صدها دسیسه آشکارا انجام میدهند.اینان را به شیطان چه نیاز است؟ شیطان در حالی که بساط خود را برمیچید تا در کناری آرام بخوابد، زیر لب گفت: آن روزکه خداوند گفت بر آدم و نسل او سجده کن، نمیدانستم که نسل او در زشتی و دروغ وخیانت، تا کجا میتواند فرا رود، و گرنه در برابر آدم به سجده می رفتم و میگفتم که : همانا تو خود پدر منی!!!!

.......؟؟

بچه که هستی از تقاشیهات هم میتونن به روحیاتت و مشکلاتت پی ببرن............ 

اما بزرگ که میشی از حرفهایت هم نمیفهمند توی دلت چه خبره

دل نوشت

دار بزن خاطرات کسی را که تورا دور زده  

حالم حوب است  

اما 

گذشته ام درد میکند

زندگی

سر سری رد شو  و زندگی کن  {دقت  }

{:د 

ق 

ت  }

 میدهد.

فلسفه

قرن هاست که فلسفه می بافند  

اما... 

ما هنوز عریانیم

خواهر زاده ام مبینا که فقط سه سالشه واسم شعر گفته

خاله سارای نازم عاشقت می شم ناز ناز

دوست دارم خاله سارا عاشقت می شم همیشه

وقتی ادب دارم من خاله سارا بوسم می کند

گلابی                  دوست دارم دایی فرهاد

چشم ها را باید شست

با نگاهم جور دیگر

زندگی آغاز شد

معنی خوب خدا

طعم سیب

یک حضور

بار دیگر زنده شد

قانون بازتاب

تمام اعمالی که انجام می دهیم، حتی اگر ذره ای و مثقالی باشد، به خودمان باز می گردد و بازتابش آنها را در زندگی خواهیم دید. زلزال آیه ۷

تا یک قدمی عشق

و ای کاش هرروز تا یک قدمی قله عشق و نیاز می رفتیم و باز می گشتیم

سعی نکن به بالا برسی

بعد از فتح هر قله بی شک به باز گشت فکر خواهی کرد


شاید هدف از زندگی ما در این دنیا این نباشد که خدا را بپرستیم، بلکه این باشد که او را خلق کنیم!


 "آرتورکلارک"

رو شدن

همیشه روزهایی است که انسان در آن.. 

کسانی را که دوست می داشته است بیگانه می بیند

شکر یا شکایت

ماهیان از تلاطم دریا به خدا شکایت بردند و چون دریا ارام شدخود را اسیر تور صیادان یافتند. 

تلاطم های زندگی حکمتی از خداوند است پس از خدا بخواهیم دلمان آرام باشدنه دریای اطرافمان

اینجوریه دیگه

دوره ، دوره آدم هایی ست که همخواب هم می شوند

ولی هرگز خواب هم را نمی بینند


آستین  ِ  همّت َم  پاره  شده ...

                          کمر  ِ  خدمت  به  خلق َم  درد  می کند ...